یگانه ترین یار
نویسنده: مینا ومحمدرضا(84/4/18 :: 11:29 صبح)
امشب تا صبح به یاد تو خدا را در آغوش کشیدم!
و تا خود صبح توی بغل خدا اشک ریختم!
نمیدانم!
امشب خیالم طوفانی است،
با اشکم دلتنگی را درو میکنم،
و بر دشت باران خورده نگاهم می نشانم،
امشب تنهایی ام را با یاد تو قسمت میکنم،
دست به دامان خاطره ها می شوم،
خودم را به دست گذشته می سپارم،
و اشکهایم سرازیر میشود،
اشکهای که تمامش از سر دلتنگیست،
امشب به خاطر داشتنت تا آخر دنیا رفتم،
ولی!
فقط سکوت را دیدم!
...
عزیز دل!
مرا ببخش که بی تو،
راهی این سفرمی شوم ...
***********************************
من و تو باز هم از ته دل،
در کنار هم ،
دست در دست هم،
قدم زنان توی جاده سرسبز زندگی خواهیم خندید!
دلتنگیها و گریه هامون تمام میشه، فقط یاد و خاطره اش با ما می مونه!
بعدش! من و تو برای خودمون با عشقمون یه باغچه پر گل درست می کنیم!
توی باغچه امون از بذر عشقمون می پاشیم!
آنوقت از بارون عشقمون به باغچه آب میدیم، تا که بذر عشقمون جوانه بزنه! تا عشقمون همیشگی باشه!
بعدش تو، تموم قشنگی دنیا رو هدیه می کنی به چشمهای خسته من!
آنوقت! منم چشمهام هدیه میکنم به تو! تویی که عزیزترینی واسه من!
من این دنیا رو با تو میخوام، همه قشنگی های زندگی رو میخوام با تو داشته باشم!
***********************************************************
اشک می ریزم، گریه سر میدهم!
صدای هق هق گریه ام تمام بستر تنهایی ام را پر میکند!
میدانم، خوب میدانم!
گریه هیچ وقت دردی را درمان نبوده!
ولی باز هم گریه میکنم!
این روزها تنها پناهگاه دل گرفته ام، همین اشکهایست که از چشمانم جاری میشود بی آنکه بتوانم کنترلش کنم!
عزیز دل هیچ میدانستی!
این روزها در بستر تنهایی خویش، یاد و خاطره ای تو را در آغوش می کشم و به خواب می روم!
آری! آری!
این روزها تنها تسکین دهنده ای دل گرفته و غمگینم، یاد و خاطره ای توست!
تویی که بهترینی!
(مینا)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کل بازدید:9429
بازدید امروز:39
بازدید دیروز:0
اوقات شرعی
درباره خودم
لوگوی خودم
حضور و غیاب
اشتراک
آرشیو