آه ، آن جمعه غمگين ، جمعه سنگين!
جمعه اي که رخت بر نمي بندد از خيال من و تو.
آه ، آن شب من بي تو تنها تا سحر بيدار...
جمعه ،
جمعه ي غم ديگه بيداد ميکنه،
جمعه کوچه هاي باريک ، دکوناي بسته ،
انگار فرهاد رفته بود...