• وبلاگ : يگانه ترين يار
  • يادداشت : رفته اي اينك و اما آيا .............
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    آتشي بودم و سوزاندم و بر باد شدم / تيشه گرديدم و تاج سر ليلا شدم / ناله ها زير لبانم شده زنداني شرم / ترسم ان روز كشم اه ..كه فرياد شدم ... سلام مهربون

    من روز خويش را

    با آفتاب روي تو

    كز مشرق خيال دميده‌ست

    آغاز ميكنم

    من با تو مي‌نويسم و مي‌خوانم

    وز شوق اين محال:

    ـ كه دستم به دست توست

    من با جايي راه رفتن ،

    پرواز مي‌كنم

    آن لحظه‌ها كه مات

    در انزواي خويش

    يا در ميان جمع

    خاموش مي‌نشينم،

    موسيقي نگاه تو را گوش مي‌كنم

    گاهي يمان مردم ، در ازدحام شهر

    غير از تو هر چه هست فراموش مي‌كنم

     <      1   2