من بدنبا ل سرچشمه نور در شب
ليوان آبي را از خلاخود نوشيدم
عبارتي برديدگانم جاري شد
صداي آبشاري دستم را تر كرد ومن
چشم بازكردم و درخودم پرزدم
ازييلاق شب به قشلاق روزمره گي و
صداي آواز ماشيني كه
بر سكوت جاده اصطكاك
بر كودكي خيا لم اثر خيس باقي گذاشت
و هرروز خشكترشدم بر بندخاطرات
ولي در حسرت خلا دلتنگيم
بر آيينه شب سپهر زيباتر شدم
-------------------------------------------------
سلام بر يگانه ترين يگانه ها
بروزم ....
........